• وبلاگ : پرنده مهاجر
  • يادداشت : همنشين بد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بهار 

    زيبا بود. بسيار زيبا. من از اين قسمتش خيلي خوشم اومد.

    حيف از اين قلب، از اين قبر طرب پرور درد
    که به فرمان تو، تسليم تو جاني کردم ،
    حيف ز آن عمر، که با سوز شراري جانسوز
    پايمال هوسي هرزه وآني کردم !
    در عوض با من شوريده چه کردي، نامرد؟
    دل به من دادي؟ نيست؟
    صحبت از دل مکن ، اين لانه ي شهوت ، دل نيست!
    دل سپردن اگر اين است! که اين مشکل نيست!
    هان! بگير! اين دلت، از سينه فکنديم به در!
    ببرش دور... ببر!