پرنده مهاجر
به گرد کعبه میگردی پریشان که وی خود را در آنجا کرده پنهان اگر در کعبه میگردد نمایان پس بگرد تا بگردیم،بگرد تا بگردیم در اینجا باده مینوشی در آنجا خرمه مینوشی چرا بیهودم میکوشی؟ در اینجا مردم آزاری در انجا از گنه عاری نمیدانم چه پنداری؟ در اینجا همدم و همسایه ات در در رنج و بیماری تو آنجا در پی یاری،چه پنداری ؟کجا وی از تو میخواهد چنین کاری؟ چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمیداند؟ چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمی تاند؟ چه دیداری،چه دیداری؟که جز دینار و درهم از شما سفتن نمیداند؟ همای از جان خود سیری؟که خاموشی نمیگیری... لبانت را چون لبان فرخی دوزند هزاران فتنه انگیزند تو را در اتش اندیشه ات سوزند. تو را بر سر در میخانه آویزند.....
Design By : Pichak |